در محکم بسته است و شب تاریک و آرام ،

  تمام روز را در انتظارت بودم ...

بار دیگر با من هستی ،  ای بی خوابی !

چهره آرام تو را خوب می شناسم ،

 و چه آرامشی دارم ،

وقتی که با تو تنها هستم ...

 

[ دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:,

] [ 19:19 ] [ فرزاد ]

[ ]


ماه من غصه چرا؟؟؟
آسمان را بنگر
که هنوز
بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست، گرم...و آبی و پر از مهر به ما می خندد
یا زمینی را که
دلش از سردی شبهای خزان
نه شکست و نه گرفت
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار
دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت
تا بگوید که هنوز
پر امنیت احساس خداست
ماه من غصه چرا؟؟
تو مرا داری و من هر شب و روز
آرزویم همه خوشبختی توست
ماه من
 دل به غم دادن و از یاس سخنها گفتن
کار آنهایی نیست
 که خدا را دارند
ماه من
 غم و اندوه اگر هم روزی
مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات
از لب پنجره عشق زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا
چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود
که خدا هست خدا هست هنوز
او همانیست که در تارترین لحظه شب
راه نورانی امید نشانم می داد
او همانیست که هر لحظه دلش میخواهد
همه زندگی ام
غرق شادی باشد
ماه من...
غصه اگر هست بگو تا باشد
معنی خوشبختی
بودن اندوه است
اینهمه غصه و غم
 اینهمه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه
میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین، ولی از یاد مبر
پشت هر کوه بلند
سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند
که خدا هست
خدا هست
خدا هست هنوز

[ دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:,

] [ 15:5 ] [ فرزاد ]

[ ]

دیشب از دلتنگیت بغضی گلویم را شکست

گریه ای شد بر فرازه ارزوهایم نشست

من نگاهت را کشیدم روی تاریخ غزل

تا بماند یادی از روی که بر قلبم نشست

 

[ دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:,

] [ 14:6 ] [ فرزاد ]

[ ]

دوباره شب رسیده و شبگرد کوچه ها

در مسیر باد خواب آلود و عابر

چون نگهبانان شهر خفته در شب

یا که اشباح نخفته در سیاهی

نم نمک پا می نهد بر ظلمت شب

می رود آهسته تا اعماق وحشت

وحشت از چشمان مرموز و خیالی

شایدم اوهام و ترس از هر شرارت

در عبور از کوچه های تنگ و تاریک

تا نسیمی سر کشد مستانه و سرد

تا بخواند زیر لب شعر شبی گرم…

او گلویش مملو از حرف نگفته

زوزه ها در گوش او درهم فشرده

آنطرف تر باد رهزن با شقاوت

از میان شاخ و برگ تک درختان

می زند بر قامت او تازیانه

بر گناه پرسه هایش تا سپیده…

پس چرا او عاشق شب زنده داری ست

یا چرا هر شب برایش یک معماست

چون سؤالی ، حل آن یک عمر رفتن

از میان کوچه های خواب و بیدار…

[ دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:,

] [ 14:2 ] [ فرزاد ]

[ ]

دوباره شب شد و یاد و خیال تو منو دیوونه کرده

همه سهم من از عشق قشنگ تو فقط یه آه سرده

نمیدونی که تو این شبای بی تو من به شبگردی اسیرم

فقط اینو من بهت میگم عزیزم که بدون تو می میرم

دیگه بسه دیگه هر چی میون عشق بی وفایی افتاد

دیگه بسه دیگه بسه دلم به یاد اون غروب آشنایی افتاد

هنوز خاطره ای منتظر لمس نگاه ما دو تا هست

دیگه بسه دیگه بسه که چون جدائیمون بار سفر بست!!!

[ یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:,

] [ 12:16 ] [ فرزاد ]

[ ]

(¯`v´¯)
`*.¸.*´
¸.•´¸.•*¨) ¸.•*¨)
(¸.•´ (¸.•´ .•´ ¸¸.•¨¯`•
  ****            ****  
***____*** ***__ ***
***________****_______***
***__________**_________***
***_____________________***
***_____________________***
***________________***
***_________________***
***_______________***
***___________***
***_______***
***___***
  *****    
***  

  تنهـــــــــــاییم عمیق است

  دیگر دست هیچکس به آن نمی رسد!

که بخواهد از تنهــــــــــــــــــایی

درم آورد...

[ یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:,

] [ 12:6 ] [ فرزاد ]

[ ]

 

حکــــــــایت تلخیستــــــــــ ؛

مانده ام بـــرای تـــــ ـ ـو ،


رفتــــه ای بــــــرای دیــــگری ...!


ایـــــن خط " __ " و این نــــشان " × "


که دلــــت بـــرای هیــــچ کـــس


به انـــدازه مــــن ، تــــنگ نــــخواهـــد شـــد .


برای نـــگاه کردنم ، خنـــدیـــدنـــم ...


بـــرای تـــمــام لــــحظه هایی که کــــنارم داشـــتی


روزی کــــــــــ نـــیستــــم ،


دلــــت بـــرای همــــه ایـــنها تـــنگ خواهـــد شـــد .!


شــــــــک نکــــن ... !!


 

 

 

 

 

 

[ یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:,

] [ 11:49 ] [ فرزاد ]

[ ]

هر کی میخواست یه زندگی عاشقانه رو مثال بزنه بی اختیار زندگی سام و مولی رو بیاد می آورد. یه زندگی پر از مهر و محبت. تو دانشگاه بصورت اتفاقی با هم آشنا شدن. سلیقه های مشترکی داشتن ،هر دو زیبا ،باهوش و عاشق صداقت و پاکی بودن و خیلی زود زندگی شون رو تو کلیسا با قسم خوردن به اینکه که تا آخرین لحظه عمرشون در کنار هم بمونن تو شادی دوستان و خانواده هاشون آغاز کردن. همه چیشون رویایی بود و با هم قرار گذاشتن بودن یک دفترچه خاطرات مشترک داشته باشن تا وقتی پیر شدن اونا رو برای نوه هاشون بخونن و با یاد آوری خاطرات خوش هیچوقت لحظه های زیبای با هم بودن رو از یاد نبرن. واسه همین قبل از خواب همه چی رو توش مینوشتن. با اینکه ۵ سال از زندگیشون میگذشت هنوزم واسه دیدار هم بی تابی میکردند.


ادامه مطلب

[ 29 بهمن 1391برچسب:,

] [ 23:59 ] [ فرزاد ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه